........
سلام به همه دوستان همکلاسی ... همه و همه
یه ایده به ذهنم رسید امیدوارم که شما هم بپسندید .
ایده ام اینه (البته مربوط به دوران دانشجویی) نام دوستانی که داشتید در کلاس و خاطرات خوش آنان بنویسید و ارسال نمایید البته بطور خصوصی .
تا همیشه نامشان به یادگار بریمان به خاطره بماند .
خر کیف یعنی سر کلاس کاردانی نشسته باشی، دونفر از جلوی در کلاس رد بشن و بگن :
"نه اینجا نیست... اینا بچه های کارشناسی ارشدن "
خر کیف یعنی کلاستو دو در کنی و همون روز استاد حضورغیاب نکنه!
خر کبف یعنی اینکه یه لپ تاپ می گیری دستت اما 2 قرون سواد نداری بهت بگن آقای مهندس!
خر کیف یعنی راننده تاکسی باشی و دانشجوی پزشکی رو سوار کنی اونوقت وقتی می خواد پیاده شه بر حسب عادت به محیط دانشگاه بگه: مرسی آقای دکتر!
خر کیف یعنی کسب بالاترین نمره میان ترم فقط از راه تقلب و امدادهای غیبی!
خر کیف یعنی فکر کنی کارتت تموم شده ولی در کمال ناامیدی کانکت شی و ساعتها تو اینترنت بچرخی!
خر کیف یعنی بابات قبض موبایلت رو پرداخت کنه و اصلا نپرسه که چرا اینقدر رقمش نجومی شده!
خر کیف یعنی استادت بگه نگران نباش! نمی افتی!
خر کیف یعنی با دوستات بری تریا، دوست اصفهانیت حساب کنه!
خر کیف یعنی توی یک مجلس بزرگ همه چشمشون دنبال مدل لباست باشه!
خر کیف یعنی پشت چراغ قرمز از ماشین بغلی یه چیزی پرت شه تو ماشینت (مثل شماره تلفن و یا حتی گوشی طرف!)
خر کیف یعنی تو دانشگاه همراه دوستت داری میری ولی پسر همکلاسیت فقط به تو سلام میکنه!
خر کیف یعنی یه جا با یه نفر هم صحبت شی و رمانتیک بگه: "از قیافه تون معلومه که دانشجویین!"
خر کیف یعنی توی مهمونی باشی و یکی از خانومای باکلاس و کار درست فامیل صدات کنه: خوشگل خانوم!
خر کیف یعنی یک منشی با مدیر عامل شرکت ازدواج کنه!
خر کیف یعنی بین کلاس 12 تا 2 و کلاس 2 تا 4 خودتو به یک آدم اهل رو درواسی بچسبونی و بری باهاش ناهار بخوری!
خر کیف یعنی موقع امتحان عملی استاد بره بیرون از کلاس و در رو هم ببنده!
خر کیف یعنی هیچی نخونده باشی و همه رو از رو دست بغلیت بنویسی بعد نمره ت از اون بیشتر شه!
خر کیف یعنی استاد یک سوال قلمبه بپرسه هیچکش جز تو نتونه جواب بده!
خر کیف یعنی وقتی مهمونای شهرستانیتون می رن بچه شون قشنگترین عروسکشو جا بذاره!
روی نیمکت پارک نشسته بود و به لباسهای کهنه فرزندش و تفاوت او با بچه های دیگر نگاه میکرد، ماشین گران قیمتی جلو پارک ایستاد و مرد شیک پوشی از آن پیاده شد و با احترام در ماشین را برای همسرش که پسرکی در آغوش داشت باز کرد.
با حسرت به آنها نگاه کرد و از ته دل آه کشید.
آنها کودک را روی تاب گذاشتند.
خدایا! چه می دید! پسرک عقب مانده ذهنی بود.
با نگاه به جستجوی فرزندش پرداخت، او را یافت که با شادی از پله های سرسره بالا می رفت.
چشمانش را بست و از ته دل خدا را شکر کرد.
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمندهی جوانی از این زندگانیم
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژدهی جرس کاروانیم
گوش زمین به نالهی من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بی همزبانیم
ای لالهی بهار جوانی که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
گفتی که آتشم بنشانی، ولی چه سود
برخاستی که بر سر آتش نشانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم
حال عجیبی دارم!
نخواه که توضیحش بدم، از گفتن دلتنگم و خسته ام و... هم بیزارم!
دلم میخواد باشی! چه جوری این نیازمو انکار کنم؟اصلا به کسی چه؟بدار اسمشو بذارن خود خواهی، گور پدر هر چی فلسفه کورر ومنطق لال که عشق رو حصار میکنن و میخوان در بند کلمات معنا کنن....
دلیلی برعشق واضح تر از این؟
میخوام که باشی ای دوست ....
سلامی مجدد
دوستان زمان ثبت نام یادتان هست ؟
چه شور و حالی بود و چه تکاپویی برای تمام شدن مراحل ثبت نام با اون نقشه ای همراه نام نویسی به همه مون دادند ، یادتونه چطور وارسی میکردیم که زودتر مکان های مورد نظر را پیدا کنیم ، بازم چون نمیدونستیم میپرسیدم که بعد این امضاء کجای باید بریم ، وای که شورو حلی بود من که گاهی اوقات به آرشیو خاطراتم میرو و کتابچه افکارم را با دقت نگاه میکنم هیچ یک از روزهای دانشگاه از خاطرم فراموش نمیشه .
آخ که شب اول چه شبی بود ...... یادش بخیر .خوب طبیعی بود هم خونه ای تو که از قبل نمیشناسی ، اونم تو شهر غریب .
من هر می پرسید اون بنده خدا خیلی سرد جواب میداد ، خوب من تا کی میتونستم سوال کنم . چشمتون روز بد نبینه ساعت 7 غروب خوابیدیم .
ساعت 12 دیگه خوابمون نمیگرفت واییییییییییییییی تا خود صبح منو این دوستم بیدار بودیم ، چند دفعه چای دم کردم اما این دوست مون اهل چایی نبود و من تا ته قوری چایی هارو خوردم .
شما چطور بود اولین روز ورودتون ؟
تاز این داستان او روز خیلی بیشتره باشه که به فرصت مینویسم ارسال میکنم .
آرزوی سلامتی همه شما دوستان خوب .
سلامی مجدد
دوستان زمان ثبت نام یادتان هست ؟
چه شور و حالی بود و چه تکاپویی برای تمام شدن مراحل ثبت نام با اون نقشه ای همراه نام نویسی به همه مون دادند ، یادتونه چطور وارسی میکردیم که زودتر مکان های مورد نظر را پیدا کنیم ، بازم چون نمیدونستیم میپرسیدم که بعد این امضاء کجای باید بریم ، وای که شورو حلی بود من که گاهی اوقات به آرشیو خاطراتم میرو و کتابچه افکارم را با دقت نگاه میکنم هیچ یک از روزهای دانشگاه از خاطرم فراموش نمیشه .
آخ که شب اول چه شبی بود ...... یادش بخیر .خوب طبیعی بود هم خونه ای تو که از قبل نمیشناسی ، اونم تو شهر غریب .
من هر می پرسید اون بنده خدا خیلی سرد جواب میداد ، خوب من تا کی میتونستم سوال کنم . چشمتون روز بد نبینه ساعت 7 غروب خوابیدیم .
ساعت 12 دیگه خوابمون نمیگرفت واییییییییییییییی تا خود صبح منو این دوستم بیدار بودیم ، چند دفعه چای دم کردم اما این دوست مون اهل چایی نبود و من تا ته قوری چایی هارو خوردم .
شما چطور بود اولین روز ورودتون ؟
تاز این داستان او روز خیلی بیشتره باشه که به فرصت مینویسم ارسال میکنم .
آرزوی سلامتی همه شما دوستان خوب .